کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۲۹

یار آمد دوش و کردمش مهمانی

هر چِش گفتم نکرد نافرمانی

مِی خورد و بخفت مست و در دربستم

وانگه با او چه کرده باشم دانی