کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۲۴

خون گشت دلم ز زخم بی مرهم او

بر خاک چنانکه می شمردم دم او

تا بازپسین نفس کز وکشت جدا

می گفت مرا که الله الله غم او