کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۱

زلف تو دلم برد و بقصد جان شد

گفتم که بگیرمش زمن ترسان شد

در تاب شد از نخست و بر خود پیچید

پس خم زد و در زیر کله پنهان شد