کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰

وقت سحرش چو عزم رفتن بگرفت

دل را غم جان رفته دامن بگرفت

اشکم بدوید تا بگیرد راهش

در وی نرسید و دامن من بگرفت