کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

چون ساغر می راز نهانم پیداست

خون دل و مغز استخوانم پیداست

راز دل من روشن از آن شد چون شمع

سوز دلم از سر زبانم پیداست