ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

با عشق بتان چو اوفتادت سروکار

خورشید شود همان بشادی بیدار

از دولت و از روز بهی دل بردار

عاشق نبود روز بد و دولت یار