مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

رنج دل  رنج دیده جز دیده نجست

دانی که شد این گناه بر دیده درست

در جمله جهان صورتی از دیده نرست

کش چندین موج خونش از دیده نشست