مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - پیری

گر کنم جامه ها ز پیری چاک

زآن ندارد به جبه پیری باک

گر نشاطی که در تن آمده بود

به جوانی نشد به پیری پاک

مژده مرگ پیری آرد و بس

گر کند در جهان پیری خاک