مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - دیده نرگس

آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود

ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد

بوی تبتی مشک و گل سرخ همی زد

وآن ترک من از حجره چو خورشید برآمد

زآن دیده چون نرگس چون دیده نرگس

در دیده تاریک به وقت سحر آمد