مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۷ - سلطان مسعود را ستاید

ای ملک شیردل پیل تن

صفدر لشکرشکن تیغ زن

خسرو مسعود سعود فلک

بر سر تاج تو شده انجمن

دولت در خدمت و در مدح تو

بسته میانست و گشاده دهن

رخش تو بر خاک چو بگشاد کام

دشت شود پر گل و پر یاسمن

تیغ تو چون گشت برهنه به جنگ

جوشن پوشد ز نهیب اهرمن

بیش به هندستان از غزو تو

نه تن بت ماند نه جان شمن

گویدی اوصاف تو گر یابدی

خامه و شمشیر و زبان و سخن

بر فلک گردان نعش بنات

تا نشود جمع چو نجم پرن

بادی تابنده چو مهر فلک

بادی بالنده چو سرو چمن

ناصح تو محتشم و محترم

حاسد تو منهزم و ممتحن