ما جان فدای آن رخ نیکوش میکنیم
در مه نظر از آرزوی روش میکنیم
بیاو چنانکه عادت سوداپزان بود
هردم چو آب از آتش دل جوش میکنیم
بهر شراب شادی روز وصال او
هر شب هزار جرعه غم نوش میکنیم
گر نقره (پیش) آید و گر زر فتد به دست
در کار یار سیم بناگوش میکنیم
از طعنهای دشمن و غمهای دوستان
با او حدیث خویش فراموش میکنیم
دشمن که دست ما به دهانش نمیرسد
چندین زباندرازی او گوش میکنیم
در کوی او دویم چو سگ هر شب و به روز
بر خاک راه خفته و خاموش میکنیم
دشمن چو شبرو است چو سگ بانگ میزنیم
سگ در پی است خواب چو خرگوش میکنیم
بر یاد دوست هر شب با شاهد خیال
پا در فراش و دست در آغوش میکنیم
ما در سماع خرقه خود چون قمیص گل
پاره ز عشق سرو قباپوش میکنیم
هر روز همچو سیف ز دلهای پر گهر
گنجی دفین هر شکن موش میکنیم