امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۵

بکش به گرد رخ خط دلربا پرده

که هیچکس نکند آفتاب را پرده

ز بیم آنکه رسد چشم آفتاب به تو

ببست ابر به هر لحظه در هوا پرده

۳

کند به پیش رخت پرده پوشی سبزه

چو گل به باغ کشد به سر گیا پرده

گل از رخ تو بدزدید روی و پنهان داشت

ولیک پاره شدش ناگه از صبا پرده

جمال روی تو پوشیده چون نخواهد ماند

مپوش پیش رخ از پرده دو تا پرده

۶

تنت بجای نهفتن چنان بود که کشد

به روی باده ز جان جهان نما پرده

شها، ز بهر جدایی و مدح تو خسرو

گشاد از پس هر پرده ای جدا پرده