امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۸

دزدانه در آمد از درم دوش

افگنده کمند زلف بر دوش

برخاستم و فتادم از پای

چون او بنشست، رفتم از هوش

گشتم به نظاره جمالش

حیران و خراب و مست و بیهوش

آن نرگس نیم مست جادوش

آهوبره ای به خواب خرگوش

هر کس که ببیندت به یک روز

ملک دو جهان کند فراموش

بی روی تو نوش می شود نیش

وز دست تو نیش می شود نوش

یک حلقه به گوش خسرو انداز

کو بنده تست و حلقه در گوش