از دهانت سخن به کام رسد
از لبان تو می به جام رسد
از پی بستن لب، از زلفت
هر شبی صد هزار دام رسد
زلفت ار چاشتگه بپیمایم
تا به پایان نماز شام رسد
به سلامیت جان به باد دهم
آن زمان کز توام سلام رسد
تو کنی جور و تیر ناله من
هم بدین جان ناتمام رسد
خام کاری مکن مباد امروز
کاتش من به چون تو خام رسد
وصل و هجرت به کنه کار منند
تا ازین هر دوام کدام رسد
وصل اگر دست داد، هم در پی
هجر ناگه به انتقام رسید
کشد از هجر و غصه، گر روزی
بنده خسرو بدان غلام رسد