امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

خط کز لب آن پسر دمیده ست

افسون است که بر شکر دمیده ست

بنگر که ز آب دیده یکی ست

آن سبزه خوش که بر دمیده ست

از رشک رخت سحر دم سرد

بر آینه قمر دمیده ست

برخاست ز آتش رخت دود

از بس که خط تو بر دمیده ست

آخر شکری بده به خسرو

زان لب که نبات بر دمیده ست