صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۵

رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو

شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو

چشم حیا مدار ز خوبان، که آینه است

امروز دیده ای که نرفته است آب ازو

جرات نگر که در قدح موم کرده ایم

آن باده ای که هست بط می کباب ازو