جلوهای مستانه زان گلگونقبا میخواستم
زان گلستان یک نسیم آشنا میخواستم
با گواهان لباسی دعوی خون باطل است
ورنه خون خود از آن گلگونقبا میخواستم
تا به کام دل چو مرکز گرد سر گردم ترا
پایی از آهن چو پرگار از خدا میخواستم