صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶۱

مس وجود مرا درد کیمیا باشد

طلای بی غش من درد بی دوا باشد

حصار عافیت من شده است درویشی

دعای جوشن من نقش بوریا باشد

ز آشنایی مردم، گزیده هر کس شد

کناره گیرد ازان سگ که آشنا باشد