صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۷

کسی تا کی برای رزق دل بر آسمان بندد؟

به جاب آب، آب رو به جوی کهکشان بندد

ز بس تلخ است کامم از حدیث تلخ، حیرانم

که چون با راستی نی را شکر در استخوان بندد