صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱۶

پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زند

پرده فانوس، دامن بر چراغم می زند

عشقبازان را نسیم زلف می آرد به رقص

بوی گل بیهوده خود را بر دماغم می زند