مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند
از لب میگون دو چندان می به ساغر میکند
بلبل از افغان رنگین سرخ دارد روی باغ
بوستانپیرا دهان غنچه پر زر میکند
صبح پیری کرد خواب غفلت ما را گران
بادبان بر کشتی ما کار لنگر میکند
آب روشن میکند ظاهر ضمیر خاک را
نغمه در دل هرچه میباشد مصور میکند
روی گردان زاهد از دنیا برای شهرت است
سکه از بهر روایی پشت بر زر میکند
از تلاش پایه رفعت شود دین پایمال
پشت بر محراب واعظ بهر منبر میکند
بس که افتاده است گیرا حرف شوقآمیز من
نامه من کار شاهین با کبوتر میکند
خواب مرگش را نسازد بستر بیگانه تلخ
در حیات آن دوربین کز خاک بستر میکند
درگذر از کشتن صائب که صید ناتوان
تیغ را دندانه از پهلوی لاغر میکند