باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۰

ای تو به مجردی نرفته گامی

چه‌ات زهرهٔ آن بود که جویی کامی

تو درد فراق نیمه شب برده نه‌ای

در صحبت او کجا رسی تا خامی