شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱

چون برآمد از دل جام آفتاب

نزد ما هر دو یکی برف است و آب

اصل گُل آبست و فرع آب گل

اصل و فرعش دوستدارم چون گلاب

چشم ما روشن بود از نور او

در نظر دارم از آن رو آفتاب

چون حجاب او نمی دانم جز او

روز و شب می بینم او را بی حجاب

حرفی از اسرار جد ما بود

معنی مجموعهٔ ام الکتاب

چون نیم هشیار بگذر از سرم

چون ندارم عقل بگذار احتساب

نعمت الله در خراباتش طلب

همدم جام می و مست وخراب