کسی چه شکر کند دولت تمنا را
به عالمی که تویی ناله میکُشد ما را
ندارد انجمن یأس ما شراب دگر
هم از شکست مگر پُر کنیم مینا را
۳
به عالمی که حلاوت نشانهٔ ننگ است
دونیم چون نشود دل ز غصه خرما را
هنوز ارهٔ دندان موج در نظر است
گهر به دامن راحت چسان کِشد پا را
درشتخو چه خیال است نرمگو باشد؟
شرارخیزی محض است طبعِ خارا را
۶
سلامت آینهٔ اعتبار امکان نیست
شکستهاند به صد موج رنگ دریا را
صفای دل به کدورت مده ز فکر دویی
که عکس، تنگ بر آیینه میکند جا را
برون لفظ محال است جلوهٔ معنی
همان ز کسوتِ اسما طلب مسما را
۹
رسیدهایم ز اسما به فهم معنی خویش
گرفتهایم ز عنقا سراغ عنقا را
هزار معنیِ پیچیده در تغافل توست
به ابروی تو چه نسبت زبان گویا را
سبکروان به هوایت چنان ز خود رفتند
که چون نفس نرساندند بر زمین پا را
همیشه تشنهلب خون ما بوَد بیدل
چو شیشه هر که به دست آورد دل ما را