دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا
جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا
رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم
جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا
عالم همه میناگر بیداد شکست است
این طرفه که سنگ ستمی نیست در اینجا
تا سنبل این باغ به همواری رنگ است
جز کج نظری پیچ و خمی نیست در اینجا
بر نعمت دنیا چه هوسها که نپختیم
هر چند غذا جز قسمی نیست در اینجا
برهم نزنی سلسلهٔ ناز کریمان
محتاج شدن بیکرمی نیست در اینجا
گرد حشم بیکسیات سخت بلندست
از خویش برون آ علمی نیست در اینجا
ما بیخبران قافلهٔ دشت خیالیم
رنگ است بهگردش، قدمی نیست در اینجا
از حیرت دل بند نقاب تو گشودیم
آیینهگری کار کمی نیست در اینجا
بیدل من و بیکاری و معشوقتراشی
جز شوق برهمن، صنمی نیست در اینجا