فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

نکردیم کاری درین بندگی‌ها

ندیدیم خیری از این زندگی‌ها

از این زندگی‌ها نشد کام حاصل

درین بندگی‌هاست شرمندگی‌ها

بیا عشق ویران کن صبر و طاقت

که آسوده گردیم ز آسودگی‌ها

اگر هست خیری در آشفتگی‌هاست

که آشفته‌تر باد آشفتگی‌ها

ز زنگار عقل آیینه دل سیه شد

خوشا سادگی‌ها و دیوانگی‌ها

رهی گر به حق هست شوریدگی‌هاست

خوشا عیش سودای شوریدگی‌ها

پریشان شو از زلف‌های پریشان

مجو خاطر جمع ز آسودگی‌ها

بیا تا تلافی کنیم آنچه بگذشت

که داریم از عمر شرمندگی‌ها

بیا بعد از این فیض بیدار باشیم

که مرگست بهتر ازین خفتگی‌ها