عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۵

شمع آمد و گفت: سوزِ من گر دانی

چندین بنسوزیم درین حیرانی

چندین چکنی دراز اشک افشانی

تا گرد کنم به دست سرگردانی