عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۷

دل دوش ز لعلِ همچو قندش میسوخت

جان نیز ز زلفِ چون کمندش میسوخت

خورشید سپر فکنده میرفت خجل

تا روز و شبِ تیره سپندش میسوخت