عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۳

آن بت که دلم عاشقِ جانبازش بود

جان شیفتهٔ زلفِ سرافرازش بود

گفتم که چو آید برود صد نازش

دوش آمد و آنچه رفت هم نازش بود