عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶

عقلی که کمال در جنون می‌بیند

بنیاد وجود‌، خاک و خون می‌بیند

چشمی که دو کون در درون می‌بیند

مشتی رگ و استخوان برون می‌بیند