عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۷

نادیده ترا دیدهٔ من دل برخاست

وز سوز فرونشست و خاکستر خاست

یک لحظه که ناگه شودم درد تو کم

از خواب هزار بار عاشق برخاست