عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱۴

رفتی و مرا خار شکستی در دل

در دیدهنیی اگرچه هستی در دل

بر خاک تو برخاست دل پرخونم

کز دیده برفتی و نشستی در دل