عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۴۳

از مرگ، چو آب روی دلخواهم شد

با او به دو حرف قصّه کوتاهم شد

گفتم: «چو شدی کجات جویم جانا»

گفتا که چه دانم که کجا خواهم شد