عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۳

خون شد همه جانها و جگرها همه ریش

و آگاه نگشت هیچ کس از کم و بیش

خوش خوش بشنو حدیث خویش ای درویش

از پس منشین که کار داری در پیش