عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۷

گفتم که شد از نفس پلیدم، دل، پاک

دردا که نشد پاک و شد از درد هلاک

اندر حق آنکسی چه گویند آخر

کاو غرقهٔ دریاست جنب رفته به خاک