به چین شد پیش پیری مرد هوشیار
که ما را از حقیقت کن خبردار
جوابش داد آن پیر طریقت
که دَه جزوست در معنی حقیقت
بگویم با تو گر نیکو نیوشی
یکی کم گفتنست و نُه خموشی
ز خاموشیست بر دستِ شهان باز
که بلبل در قفس مانَد ز آواز
اگر در تن زدن جانت کند خوی
شود هر ذرهای با تو سخنگوی
چو چشمه تا به کِی در جوش باشی؟
که دریا گَردی اَر خاموش باشی
درین دریا به گوهر هر که ره داشت
به غواصیش باید دم نگه داشت