مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸۹

هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس

زانسان شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

ای مرغ خیال سوی او کن گذری

وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس