مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۱

زان روی که دل بستهٔ آن زنجیر است

در دامن تو دست زدن تقدیر است

چون دست به دامنش زدم گفت بهل

گفتم که خموش روز گیراگیر است