انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۸

دورم ز قرار و خواب از دوری تو

وز پرده برون شدم به مستوری تو

گویی که کراست برگ مهجوری من

انگشت به خود کشم به دستوری تو