زهی نفاذ تو در سر کارهای ممالک
گرفته نسبت اسرار حکمهای الهی
مقال رفعت قدر تو پیش رفعت گردون
حدیث پایهٔ ما هست پیش پستی ماهی
۳
چو وقفنامهٔ دولت قضا به نام تو بنوشت
چهار عنصر و نه چرخ برزدند گواهی
تویی که مسرع امرت ندید وهن توقف
تویی که عرصهٔ جاهت ندید ننگ تباهی
ز رشک رای منیر تو هیچ روز نباشد
که صبح جامه ندرد بر آسمان ز پگاهی
۶
اگر به رنج نداری که هیچ رنج مبادت
ز حسب واقعه بنویس چند بیت کماهی
به یاد تست همانا حدیث بخشش اسبی
که کهرباش چو بیند کند عزیمت کاهی
برون نمیشود از گوشم آن حدیث و تو دانی
حدیث اسب نیاید برون ز گوش سپاهی
۹
و گربها بود آنرا بها پدید نباشد
پیادگی و فراغت به از عقیله و شاهی
به عون تست پناهم که از عنایت گردون
چنانت باد که هرگز به هیچکس نپناهی
مرا ز صورت حالی که هست قصه غصه
روا بود که بگویم به ناخوشی و تباهی
۱۲
بدان خدای که اندر زمانه روز و شب آرد
اگرچه روز تمنی شبی بود به سیاهی
مرا ز حادثه حالیست آنچنانکه نخواهم
توانی ار به عنایت چنان کنی که بخواهی
به بذل کوش که از مال و جاه حاتم طی را
اثر نماند به جز بذلهای مالی و جاهی
بقات باد که تا مهر آسمان گیهگون
به خاصیت بنماید ز شوره مهر گیاهی