انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۹

به خدایی که آب حکمت او

از دل خاک می‌دماند ورد

دست تقدیر او ز دامن شب

بر رخ روز می‌فشاند گرد

که رهی در فراق وصلت تو

زندگانی نمی‌تواند کرد