دستی که گاه خنده به آن خال میبری
ای شوخ سنگدل دلم از حال میبری
هرکس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو
دست از حریف خویش بدان خال میبری
چالی فتد به گونهات از نوشخند و دل
زان خال اگر گذشت بدین چال میبری
مهتاب شب که سرو چمانی به طرف جوی
چون سایهام کشیده و به دنبال میبری
یک شب به ماه روی تو خوش بود فال ما
ای سنگدل که آینهٔ فال میبری
دنبال تست این هو و جنجال عاشقان
باری برو که این هو و جنجال میبری
ای باد در شکنج سر زلف او مپیچ
هرچند بوی مشک به توچال میبری
هرساله گوی حسن به چوگان زلف تست
این تاج افتخار نه امسال میبری
بر چهرهٔ تو پیچهٔ مشکین حجاب نیست
جانا مکن که آب به غربال میبری
رویینتنان شعر شکستی تو شهریار
رستم اگر نهای نسب از زال میبری