شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
بدین شتاب خدایا شباب میگذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب میگذرد
خوش آن دقایق مستی که زیر سایهٔ بید
به نالهٔ دف و چنگ و رباب میگذرد
به چشم خود گذر عمر خویش میبینم
نشستهام لب جویی و آب میگذرد
به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب میگذرد
غبار آینهٔ دل حجاب دیدهٔ ماست
وگرنه شاهد ما بینقاب میگذرد
چه الفتیست میان من و سر زلفش
که عمر من همه در پیچ و تاب میگذرد
خراب گردش آن چشم جاودانمستم
که دور جام جهان خراب میگذرد
به یاد نرگس مست تو تا شدم مخمور
خیال خواب به چشمم به خواب میگذرد
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب میگذرد
به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب میگذرد
کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست
که روزگار چو تیر شهاب میگذرد