امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۳ - در وصف جویدن «پان در هند»

بیره تنبول که صد برگ بست

چون گل صد برگ بیامد بدست

نادره برگی چو گل بوستان

خوب‌ترین نعمت هندوستان

تیز چو گوش فرس تیزخیز

صورت و معنی به صفت هر دو تیز

تیزی ازو یافته گوش دگر

داد بهر گوش ز تیزی خبر

پر رگ و در رگ نه نشانی ز خون

لیک هم از رگ دودش خون برون

طرفه نباتی مکه چو شد در دهن

خونش چو حیوان بدر آید ز تن

خوردن آن بوئی دهن کم کند

سستی دندان همه محکم کند

سیر خورد گرسنه در دم شود

گرسنه را گرسنگی کم شود

از در تعظیم فتاده به هند

صد در تعظیم گشاده به سند

سرخی رویش ز سه خدمتگرش

چونه و فوفل شده رنگ آورش

طرفه که با این سه شریکش به پس

مرتبه و نام همون راست بس

گر چه که آبش به نوی هست بیش

کهنه شود بیش کند آب خویش

گر چه که از آب شود زرد رو

لیک ز زردیش بود آبرو

برگ که باشد به درختان فراخ

زود شود خشک چو افتد ز شاخ

برگ عجب بین که گسسته ز بر

وز پس شش ماه بود تازه تر

حرمتش از پیشگه و پائگاه

هم به گدا محترم و هم به شاه