انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶

حسنش از رخ چو پرده برگیرد

ماه واخجلتاه درگیرد

چون غم او درآید از در دل

صبر بیچاره راه برگیرد

۳

شاهد جانم و دلم غم اوست

کین به پا آرد آن ز سر گیرد

عشق عمرم ببرد و عشوه بداد

تا ببینی که سر به سر گیرد

دل همی گویدم به باقی عمر

بوسه‌ای خواه بو که درگیرد

۶

صد غم از عشق او فزون دارد

انوری گر شمار برگیرد

گر دهد بوسه‌ای وگر ندهد

اندر آن صد غم دگر گیرد