خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۲

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه

دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه

کو صبر و چه دل کانکه دلش می‌گوئی

یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه