شخصی با شیر جنگ میکرد، شیر نعره میزد و تیز میداد و دم میجنبانید. پرسیدند: چرا نعره میزنی؟ گفت: تا آدمی بترسد. گفتند: چرا تیز میدهی؟ گفت: من میترسم. گفتند: دنباله چرا میجنبانی؟ گفت: میانجی میطلبم.