حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۸

آن کیست تا به حضرت سلطان ادا کند

کز جور چرخ گشت شتر گربه‌ها پدید

رندی نشست بر سر سجّادۀ قضا

حیزی دگر به مرتبۀ سروری رسید

آن رند گفت چشم و چراغ انس منم

وآن حیز گفت نطفۀ داودم و فرید

ای آصف زمانه ز بهر خدا بگو

با خسروی که دولت او هست برمزید

شاها روا مدار که مفعول من یراد

گردد به روزگار تو فعّال من یرید