زان بخششی که بر در عالم شد
اندُه نصیب گوهر آدم شد
یارب چه نطفه بود نمیدانم
کز وی زمانه حاملهٔ غم شد
لطف از مزاج دهر بشد گوئی
ای مرد، لطف چه، که وفا هم شد
زیر سپهر کیست نمیدانم
کز گردش سپهر مسلم شد
در هم شده است کارم و در گیتی
کار که دیدهای که فراهم شد
ایزد نیافرید هنوز آن دل
کهاندر جهان درآمد و خرم شد
زین چرخ عمر خوارِ سیه کاسه
در کام دل نواله همه سم شد
زخمی رسید بر دل خاقانی
کهاوقات او هزینهٔ مرهم شد