قوش کبکانداز من چون پر همّت وا کند
چنگل او پنجه اندر پنجه عنقا کند
خود نه تنها دشت را حمرا کند از خون کبک
نسر طایر را شکار از گنبد خضرا کند
گاو غبرا ناف دزدد شیر گردون جان دهد
چون سوی پایین بود یا عزم بر بالا کند
گوییا دارد ید بیضا که برباید به قهر
فیالمثل کبک ار بنه در بیضه بیضا کند
گر مَلَک زیر فلک بر شکل تیهو بگذرد
شاهباز آسا ورا صد رخنه بر اعضا کند
فر پرش طایر اقبال را بهجت دهد
بانگ زنگش چنگ شورانگیز را رسوا کند